no-r
| ||||
![]() |
تقوا را باید از کجا شروع کردتقوا و مراحله اول آن انسانی که تهذیب نفس نکرده در او ممکن است خیلی از صفات رذیله باشد ولی او آنها را اظهار نکند. این خودش رعایت تقوا است. یعنی خود را از اظهارش نگه میدارد. مثلا در دل، خیلی غضبناک شده که البته نباید غضبناک شود ولی در هر حال خودش را کنترل میکند. این کار، رعایت تقوای صفت رذیلهای است که در او هست. ما در اوایل کارمان باید تقوای اعمالمان و صفاتمان را رعایت کنیم. خود این اظهار نکردن، کم کم سبب میشود که یک مقداری از آن صفات و شدتش کاسته شود. ولی اگر اظهار کردیم، همینطور زیاد میشود. تمام صفات انسان چه بد، چه خوب همینطور است. هر چه که اظهار کند بیشتر میشود و اگر اظهار نکند و آن را کنترل کند، کم میشود . یعنی اگر حسودیم، عملا حسادت نکنیم. اگر اهل غضبیم، اظهار غضب نکنیم. اگر دنیا دوستیم، آن را اظهار نکنیم. این برنامهای است که صفاتی را که نمیخواهید در شما باشد، اظهار نکنید. بعضی صفات درونی از روی عادت است. خدا انسان را حسود، خائن و کینه توز خلق نکرده. همانطور که انسان معتاد به سیگار یا مواد مخدر را اینطوری خلق نکرده. بلکه فطرت انسان از این چیزها بدش می آید. از هر آدم خائن یا ظالم یا دروغگویی بپرسید خیانت یا ظلم یا دروغ خوب است یا بد است، میگوید بد است. این علامت فطرت است. اما ظلم و خیانت میکند، دروغ میگوید. بلکه از این کار خوشش هم میآید. این مثل همان سیگاری است که نباید از سیگار خوشش بیاید ولی در اثر عادت اگر یک روز نکشد، حالش بهم میخورد و ناراحت است. عادت جای فطرت را میگیرد، مثل خاکستری که روی آتش را میگیرد. انسان اصل و فطرتش پاک است. صفات خدایی باید در او باشد. اینکه اسم تهذیب نفس را تزکیهی نفس گذاشتهاند، این است که تزکیه یعنی پاک کردن. معلوم است که یک چیزی بر او عارض شده و حالا میگویند: برو آن را پاک کن. مثل انسانی که بدنش کثیف میشود و میگویند: برو حمام خودت را تمیز کن. معنای تزکیه همین است. قد افلح من زکیها. رستگار کسی است که خودش را تزکیه کند. اگر کسی که صفات رذیله دارد با چشم واقع بین روح خودش را ببیند، مثل کسی است که مدتها حمام نرفته است. انسان اگر یک مدتی حمام نرود، مخصوصا اگر شغل کثیف کنندهای داشته باشد، کم کم خودش از خودش بدش میآید. وقتی انسان دارای صفات غیر انسانی و رذیله شد، کم کم خودش از خودش بدش میآید. یعنی تمام آنچه را که میگفته بد است، حالا در خودش احساس میکند. وجدانش را که نمیتواند کنار بگذارد! بنابر این انسان باید در تمام مراحل از توبه تا مراحل بالای بالا تقوا را داشته باشد. لذا تقوا از اهم اشیاء است. تا وقتی که تزکیه نفس نکرده تقوا با فشار بر دوشش حمل میشود. یعنی وقتی به کسی که به علت عدم تزکیه نفس شوق به گناه دارد، بگویند گناه نکن، برایش مشکل است. مثل کسی که معتاد به سیگار شده و میگویند: نکش. در حالی که اگر به کسی که معتاد نیست بگویند سیگار نکش، برایش خیلی ساده است. اصلا میخندد و میگوید: معنا ندارد به من بگویی که سیگار نکشم.
من خودم حتی فکرش را هم نمیکنم. اما به کسی که معتاد شده اگر بگویند نکش، برایش سخت است. در ماه رمضان که روزه میگیرد، تا هنوز اذان را نگفتهاند، میبینی سیگار را آتش زده. چون به او سخت گذشته. چرا؟ به خاطر اینکه عادت به این کار کرده. هر کسی که دارای صفت رذیلهای است که به آن عادت دارد، برایش خیلی سخت است که تقوایش را نگه دارد. اما کم کم اگر به طرفش نرفت، مثل همان سیگاری است که به او میگویند: روز اول یکی بکش. روز دوم نصفی بکش. روز سوم اصلا نکش. وقتی کم کم از آن فاصله گرفت، به ترکش عادت میکند. البته اوایل مشکل است. اما وقتی بندهی خدا شد و به مرحلهی عبودیت رسید برایش مشکل است که گناه و رذالت بکند و اصلا معنا ندارد که صفت رذیلهای در وجودش باشد. همهی صفات رذیله عارضی است. یعنی نبوده و بعد بوجود آمده. لذا با یک شستشو، با یک توبه میبینید که تمیز شده. با یک کوشش و یک استقامت و مواظبت به اینکه دیگر کثیف نشود، تمیز میماند. میبینید که به طرف کثافت کاریها و کثیفیها نرفت و صراط مستقیم را در مقابل خودش قرار داد و دیگر کثیف نشد. البته باز هم چند وقت یکبار باید خودش را یک شستشویی بکند. چون دنیا مثل یک لوله بخاری پر از دود است که هر چه هم انسان از وسط عبور کند و سعی کند به دیوارهی لوله نخورد، بالاخره ممکن است بخورد و هر چند وقت یکبار باید برنامهی توبه و تزکیه نفسش را انجام بدهد و خودش را شستشو دهد. و الا یک اتاقی را که کاملا تمیز و جارو کردهاید، اگر هر روز به آن نگاه نکنید و یک کاغذی یا یک آشغالی را که افتاده برندارید، میبینید بعد از مدتی همانطور مثل اول کثیف میشود و همانطور باید خانه تکانی بکنید. لذا انسان باید هر روز به تهذیبش فکر کند و خودش را رها نکند. کسی که مراحل تزکیه نفس را طی کند و به مرحله ی بندگی و عبویت برسد، خود آن بندگی و عبودیت باعث میشود که خدای تعالی پلیدیها و کثیفیها و آلودگیهای دنیایی را از او دفع کند و اصلا نگذارد که بر او وارد شود. لذا خدای تعالی به شیطان میفرماید: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان» تو بر بندگان من نمیتوانی تسلط داشته باشی. از سخنان استاد اخلاق سید حسن ابطحی «دامت برکاته»
[ یکشنبه 93/4/1 ] [ 11:52 صبح ] [ مدیریت ]
[ نظرات () ]
|
|||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |